نويسنده: محمد تقي فعّالي

 

الف) تئوسوفي چيست؟

عبارت تئوسوفي از دو جزء (Theo) به معناي خدا و سوفي (sophy) به مفهوم دانش تركيب يافته است. عبارت تركيبي تئوسوفي ريشه‌اي كهن و ديرينه داشته و اشاره به هر گونه نظام فكري دارد كه وحي الهي اساس آن است و تجربه اصليش روشني دروني ناشي از روح خداوند است. اين حكمت درصدد است كه به تمامي ‌جوانب عالم به شكلي كه در خداست پي ببرد و مدعي است كه حقايق تمامي‌ دين‌ها را در برمي‌گيرد ولي بسياري از تجليات تئوسوفي از حد اين آرمان پايين‌ترند. تأكيد انجمن تئوسوفي بر آموزه‌هاي‌ هندو نمونه‌اي از اين نقص است.
اين كلمه گاهي اشاره است به دانش رمزي كه در طي اعصار به شكل فلسفه‌اي باطني Esoteric به نام «حكمت باستاني » يا تئوسوفي منتقل شده است و مي‌توان هرگونه نظام عرفاني واضح را با اين واژه (عبارت) توصيف كرد، نمونه‌هايي از اين كاربرد، اطلاق آن به قبالا، آيين نو افلاطوني و نظام ياكوب بومه است. اما امروزه اين عبارت بيش تر براي اشاره به آموزه‌هاي‌ انجمن تئوسوفي به كار برده مي‌شود. (1)

ب) بنيان گذاران

در شكل گيري اين انجمن دو تن نقش اساسي داشتند؛ هلنا پتروانا بلاواتسكي (H.P.Blavatsky) متولد سال 1831 و متوفي به سال 1891 ميلادي كه اصالتاً اهل روسيه بود، اما در تبت مي‌زيست و از پژوهشگران روح و علوم غيبي بود. وي به سال 1875 ميلادي انجمن حكمت و عرفان يا همان انجمن تئوسوفي را در شهر نيويورك بنيان نهاد و اين انجمن به سال 1879. م در هند اعلان موجوديت كرد. (2) البته از همين جا مي‌توان فهميد كه زمينه‌هاي‌ فكري بنيان گذار اصلي انجمن از انديشه‌هاي‌ تبت كه به هند و بودا منتهي مي‌شود، الهام مي‌گيرد.
آديار واقع در مدرس هندوستان به سال 1882. م به عنوان مقر انجمن تئوسوفيان در هند انتخاب گرديد. اين انجمن تئوسوفيان كه بدل به سازماني جهاني شد و درهاي خود را روي پيروان همه اديان باز كرد، شاخه‌اي از دين هندو به شمار نمي‌رود. هر چند بي‌ارتباط به اديان هندي هم نمي‌باشد.
دومين نفر كلنل استيل اكلات (Colonel Henry Steel Oclott)، يك قهرمان جنگ داخلي آمريكا بود. البته فرد ديگري را نيز از سردمداران نخستين انجمن تئوسوفيان برمي‌شمرد كه نامش ويليام كوئن جاج Wiliam Quan Judge مي‌باشد.
بلاواتسكي و اكلات كه اصلي‌ترين بنيان گذاران جنبش مذهبي موسوم به عرفان، يا همان تئوسوفي (حكمت الاهي) بودند به سال 1880. م براي پژوهش در انديشه‌ي شرقي به هند و سري لانكا سفر كردند. در سري لانكا، اين دو در مراسمي ‌كه به طور رسمي ‌آنان را به آيين بودايي مي‌پذيرفت، شركت جستند. اگر چه دركشان از آيين بودايي تا اندازه‌اي منحصر به فرد بود اما اين نوكيشان شور و شوق فراواني داشتند.
بلاواتسكي با احساس انزجار از تجاوزهايي كه هيأت‌هاي‌ تبليغي مسيحي در سري لانكا كرده بودند، عملياتي موفقيت آميز را براي سازمان دادن بودائيان مخالف را دين جديد آغاز كرد. اين عمليات ايجاد سازمان‌هاي‌ بودايي غير روحاني، مدارس بودايي و يك تشكيلات براي ابطال موقعيت هيأت تبليغي مسيحي را در برگرفت. او در موقع مقرر، مشعل را به دست پرورده‌اش، ديويد هواوتيارن (David Hewavitarne) كه در تاريخ با نام مذهبي‌اش، آناجاريكا دهارماپالا (1864,Anagarika dharmapala))-1993.م) مشهورتر است، سپرد.
دهارماپالا براي احياي مجدد آيين بودايي سري لانكايي بيش از هر فرد ديگري در تاريخ معاصر كوشيده است و تلاش‌هايش به كرانه‌هاي‌ سري لانكا متوقف نشد. وي در سراسر دوره‌ي زندگي‌اش مانند يك راهب به سر برد اما هرگز به كسوت راهبان در نيامد و به حمايت از گروه‌هاي‌ بودايي غير روحاني براي پرداختن به «مراقبه» اهتمام نمود. (3)
پس از مرگ كلنل اكلات، به سال 1907. م، خانم دكتر آني بيزانت (Annie Beasant) جانشين وي گرديد و زمام داري انجمن را به عهده گرفت. (4)

ج) اصول اساسي تئوسوفيان

هندوستان در دوره‌ي تجدد حيات، مقطع روشن گري را از سر مي‌گذراند. هند امروزه احيا شده است و گذشته‌ي تاريخي، آييني و فلسفي خود را مورد تفسير مجدد قرار داده است. يكي از عوامل ماندگاري معنويت هند انطباق پذيري آن با دوره‌ي جديد است. با آمدن انگليسي‌ها مسيحيت در هند به ديني با نفوذ تبديل شد و همين عامل موجب گرديد آيين هندو خود را بازنگري كند. تأملات خاورشناسان غربي در مورد هند و انتقادهاي مداوم آنها عامل ديگري در تجديدنظر برخي متفكران هندو شد.
در اين جهت جنبش‌هاي‌ اصلاح طلبانه در هند شكل گرفتند و سازمان‌هايي سربرآوردند. يكي از اين سازمان‌ها انجمن تئوسوفي است. انجمن تئوسوفي به وسيله‌ي خانم بلاواتسكي وارد هند شد و در آنجا مقرّي براي خود انتخاب كرد. تشكيلات تئوسوفي مدعي است كه انجمني جهاني است و درهاي خود را روي پيروان همه‌ي اديان باز كرده است. اين انجمن در اصل بدين منظور به صحنه آمد تا جلوه‌هاي‌ تحريف شده‌ي آيين هندو كيش بودا را بزدايد.
انجمن با انتشار بسياري از متون ديني قد علم كرد و اصول اساسي خويش را برجسته ساخت.
بنيادهاي اساسي انجمن تئوسوفي كه در آثار مكتوبات رهبران آن يافت مي‌شود، عبارت است از: (5)
حلول مطلق خداوند، تثليت تجلي خدا، اعتقاد به تناسخ، رشد بشريت در اثر تبدّل ابدان، پيشروي تحت قانون كارما، وجود آموزگاران الهي و انسان‌هاي‌ خارق العاده و اعتقاد به سه دنياي جسماني، عاطفي و معنوي.
جوهره‌ي اصلي آموزه‌هاي‌ انجمن تئوسوفي يكي بازيابي حقيقت مبتني بر انديشه‌هاي‌ بودا است و ديگري گسترش و رواج برادري جهاني بدون توجه به نژاد و جنسيت، مهم اينكه انجمن تئوسوفي صورتي جديد از انديشه‌هاي‌ بوداست.

د) آثار مهم

از جمله آثار به جاي مانده از مؤسسان اين انجمن مي‌توان به دو اثر مهم هلنا پتروانا بلاواتسكي اشاره نمود:
الف) حكمت پنهان كه در سال 1888 ميلادي به رشته‌ي تحرير درآمده است.
عنوان انگليسي:
The Secret Doctrine
ب) ايزيس، الهه‌ي حاصل خيزي از پرده‌ي تاريكي، نگارش 1877 ميلادي
عنوان انگليسي:
Isis unveiled
اين دو متن ياد شده جزء متون مهم تئوسوفيان است كه اصول زيربناي تفكر تئوسوفيست‌ها را تبيين مي‌نمايد. (6)
البته در اين بايد از كتاب راهنماي عرفان نوشته‌ي سي. ليدبيتر نام برد كه به نوعي حاوي اصول اساسي اين انجمن مي‌باشد.

ه) نشانه شناسي آرام انجمن تئوسوفيان

اين آرم نشانه‌ي انجمن تئوسوفيان است كه مؤسس آن بانوي عارفي است به نام هلنا پتروانا بلاواتسكي؛ اين آرم از 4 نشانه Ankh , Hexagram , Ouroboros , Swastika , تشكيل شده است. (7)
Ankh
اين نشانه در فرهنگ مصر باستان به عنوان Sata cross شناخته مي‌شد كه شامل تيرهاي افقي و عمودي بوده كه هر يك نشان دهنده‌ي صفات ماده و انرژي نرينگي است. تركيب نر و ماده در Ankh، سمبل قدرت خلق و باروري است و نشان دهنده‌ي قدرت واحدي است كه از تركيب نر و ماده به وجود مي‌آيد. حلقه‌ي اين علامت سمبل خورشيد در افق است.
(Ankh) به طور متناوب در نوشته‌هاي‌ مصريان براي تولد مجدد به كار رفته و كاتوليك‌هاي‌ مسيحي به ويژه در فرقه‌ي عرفا از آن براي نشانه گري رستاخيز مسيحيان و ازدواج آسماني بهره مي‌برند.
Ankh (عنخ)، شكلي ابتدايي‌تر و قديمي‌تر از صليب لاتين موسوم به Ansate است. در مصر باستان نماد زندگي جاودانه و حمايت خداوند بوده است. (8) و به طور خلاصه آن را سمبل باوري، مُهر زندگي طولاني، نمايي از شهوت درون يك شخص دانسته‌اند.
Hexagram
هگزاگرام يك ستاره‌ي شش گوش، تركيبي از دو مثلث به هم پيچيده است كه به منظور تفهيم اعتقادات و فرهنگ‌ها به كار مي‌رفته است. اين نماد، يكي از تواناترين سمبل‌ها در اديان قديم بوده و هم چنين براي انجام اعمال افسون گرانه و سحر و جادو با استفاده از قدرت تاريكي كاربرد داشته است.
اين علامت هرگاه در يك دايره محصور شود حاكي از محاط بودن آن تحت نفوذ تفكري الهي است. دو مثلثي كه از آنها ياد شده دو ستاره‌ي داوود نيز گفته‌اند كه يكي مثلث آب يا سمبل مادينگي و ديگري مثلث آتش يا مظهر نرينگي است و تركيب آنها نشان آميزش قدرت‌هاي‌ ماده و نر مي‌باشد. سمبل ستاره‌ي داوود براي يهوديان كاربرد دارد و از Hexagon گرفته شده كه ريشه به آيين كابالاي يهودي مي‌رساند.
در اديان هندي اين عبارت (Hexagon) در معناي Shakhona شناخته مي‌شود و در هند نيز سمبل آميزش نر و ماده است. چرا كه Shakhona از تركيب Shiva Kona كه سمبل خداي شيوا و نشان گر عنصر آتش است با Shakti kona كه نشان‌گر عنصر آب است، شكل پذيرفته است و از اتحاد و همراهي آنها Shakhona پديد آمده كه نشان يكي شدن نر و ماده و نشاني براي چاكراي دل است.
Swastika
واژه‌ي اسواستيكا از زبان سانسكريت گرفته شده و از دو جزء «SU» به معناي «good» و «Vasti» به معناي «being» صورت يافته است و به نوعي معناي نيك بودن و خوشبخت بودن يا being good را مي‌رساند و در مفهوم افسون خوشبختي بوده است. (9)
در نشانه شناسي، سمبلي كهن است، سمبلي براي اديان جهاني انسان و مشخصه‌اي براي سفرهاي خورشيدي (چرخش خورشيد).
اين علامت ابتدا در نقش و نگارهاي سفال‌ها در يونان قديم و در اسلحه و ابزار آلات اسكانديناوي‌ها به كار مي‌رفته حتي در فرانسه، غارهايي است كه ديوارهايي با قدمت هفت هزار ساله دارند و اين نقش بر ديوارهايشان ديده شده است.
در هند باستان اين علامت را نخست در كتيبه‌هاي‌ بودا و در كف پاهاي مجسمه‌ي بودا يافته‌اند، در آيين جين، اين علامت سمبل هفتمين شيطان (jina) است. به طور كلي اين شكل، نوعي صليب خورشيدي است با بازواني كج و در حال چرخش به ويژه در ميان بوميان آمريكايي.
اسواستيكا داراي دسته‌ي پاياني است كه مانند گاماي يوناني، مطابق عقربه‌ي ساعت مي‌چرخد يا حركتي خلاف حركت عقربه‌ي ساعت دارد. آنها ممكن است بر جنس نر و ماده، يانگ و يين، خورشيد و ماه هم دلالت داشته باشند. (10)
به هر صورت، هندي‌ها اين علامت را سمبل خورشيد و انرژي مثبت دانسته‌اند و تركيب يافته از اتحاد خدايان سعادت و خوشبختي مي‌دانند. اين سمبل در ميان نازي‌هاي‌ آلمان هم رواج و كاربرد داشته است.
Ouroboros
اين علامت يعني مار دم بلعيده، واژه‌اي يوناني تبار است و شكل ماري را نشان مي‌دهد كه به صورت يك حلقه درآمده و دم خود را به دهان فرو برده است و به معناي حافظ جهان است. (11)
اين نشان، حاكي از حيات مجدد بوده بدين سبب كه مار پوست مي‌اندازد و زندگي‌اش را نو مي‌كند و گاهي به عنوان اژدها در چرخه‌ي مقدس و در دنياي اسطوره‌ها از آن ياد شده است.
در مصر باستان نشانه‌اي از خورشيد و چرخش صفحه‌ي خورشيد است. از اين علامت يعني اوروبوروس، نيز به عنوان سمبلي براي نمايش رابطه‌ي ميان نر و ماده بهره گرفته‌اند، نشاني از باروري و نيز واسطه‌اي ميان دنياي مادي و معنوي، همچنين نشاني از ابديت و طرحي از جهان را ترسيم مي‌كرده است.
اين نشانه در دنياي امروز دانش بشري به ويژه در روان شناسي جايگاه ويژه‌اي دارد و در آراء و نظريات روان شناسانه‌ي يونگ، مصاديق جالبي يافته است.
در يك جمع بندي كلي مي‌توان گفت علايم چهارگانه‌ي آرم انجمن تئوسوفيان به شرح ذيل است: نماد عنخ به معناي حيات جاودانه، حمايت خداوند و تركيب نر و ماده براي باروري است. نماد هگزاگرام يا ستاره‌ي شش گوش به معناي افسون و سحر، كاباليسم و آميزش قدرت‌هاي‌ نر و ماده يا مادينگي و نرينگي است. نماد اسواستيكا، معناي خوشبختي و نيز آميزش جنسي نر و ماده و به تعبير ديگر يانگ و يين دارد و نهايتاً مار حلقوي يا اوروبوروس دلالت بر حافظ جهان، حيات مجدد و نيز رابطه‌ي دو جنس نر و ماده دارد.
در اين رابطه مي‌توان گفت كه اولاً، سمبل اوروبوروس يا مار دم بليده عنوان حافظ جهان و حافظ نمادهاي سه گانه‌ي ديگر است كه يكي بر خوشبختي و ديگري بر افسون، سحر و كابالاي يهود دلالت دارد. ثانياً، در اين آرم نوعي جهان نگري و كلان نگري وجود دارد، بدين معنا كه ملاك خوشبختي انسان‌ها در پيروي از انجمن تئوسوفيان است و نيز تنها چيزي كه حافظ جهان مي‌تواند باشد پيروي از تفكرات انجمن تئوسوفيان است و به همين سبب است كه انجمن، كريشنا مورتي را به عنوان معلم جهاني و مصلح بزرگ عالم مطرح كرد. ثالثاً، عنصري مشترك ميان تمام چهار نماد وجود دارد و آن تركيب و آميزش نر و ماده جهت باروري و حيات مجدد است و حافظ هميشگي اين تركيب، همراهي با انديشه‌هاي‌ انجمن است. اين امر بدين معناست كه تنها با آميزش قدرت‌هاي‌ ماده و نر آدمي ‌به خوشبختي و حيات مجدد يا همان تناسخ مي‌رسد.

و) تئوسوفيان و مسيحيت صهيون

كريشنا مورتي از آغاز دوران نوجواني تا پايان سال‌هاي‌ 32 تا 33 سالگي‌اش در تشكلي به نام انجمن تئوسوفيان به سر برده و تحت سرپرستي و آموزش‌هاي‌ اين انجمن تكامل فكري شخصيتي يافته است هر چند كه او پس از جدايي از T.S (انجمن تئوسوفيان) به زغم خويش تمامي‌ آموزه‌هاي‌ آنان را نادرست دانسته و آنها به دور مي‌افكند اما به هر حال او سال‌ها به عنوان تجسم مجدد مسيح، مسيح از نو تولد يافته و معلم جهاني به جهانيان لااقل به هند و خاور دور و اروپا و آمريكا معرفي شده است.
بنيان گذاران اين انجمن و استادان نخستين كريشنا مورتي، مسيحيان پروتستان مذهبي بودند كه شيفته‌ي آيين بودا شدند و به مسلك بوداييان درآمدند، سپس به ايجاد آييني التقاطي روي آوردند و انجمن تئوسوفيان را بنياد نهادند تا در برابر هجوم انديشه‌ي مسيحيت و تحميل آن به بوداييان كمكي كرده باشند. اين در حالي بود كه پروتستان‌ها آن روزها در انگلستان اين استعمارگر پير، با ارسال مبلغان مسيحي به سرزمين‌هاي‌ آسياي شرقي و تبليغ همه جانبه‌ي مكتب فكريشان سعي داشتند تا مردمان آن سرزمين‌ها را به سلك مذهب خويش درآوردند و از مذهب پروتستان مسيحي بهره مند سازند اما اين امر نتايج معكوسي نيز به دنبال داشت و سبب جذب و شيفتگي بسياري از كارمندان مهاجر گرديد آن گونه كه ايشان در عداد بودائيان درآمدند يا به پيروي از آيين‌هاي‌ التقاطي كه آموزه‌هاي‌ همه‌ي اديان را در خود جاي داده بود، روي آوردند. با اين اوصاف همين انجمن مدافع انديشه‌هاي‌ بودا و مسيح بود كه مژده‌ي ظهور مجدد مسيح يا مسيح موعود يا مسيح دوباره متولد شده يعني كريشنا مورتي را به مردمان داد. ردپاي چنين انديشه‌اي را مي‌توان در مكتبي فرهنگي - سياسي كه امروزه با عنوان مسيحيت صهيونيست يا صهيونيزم مسيحي از آن ياد مي‌شود، جستجو كرد. (12)
مكتب مبلغان انجيل، مكتبي است نوظهور كه شعارشان بازگشت به انجيل و آموزه‌هاي‌ آن با نگرشي جديد و رويكردي فرهنگي است و هدف آنها به وجود آوردن حكومت در آمريكا بر مبناي بنيادهاي انجيل و حمايت همه جانبه‌ي عقيدتي و سياسي از صهيونيزم مي‌باشد. آنها اعتقاد دارند پيروان كليساي پروتستان براي ظهور دوباره‌ي مسيح بايد چند خواسته‌ي مسيح را كه در تفسير انجيل بيان شده عمل نمايند. اين جريان نوپيدايش در پروتستان با عنوان صهيونيزم مسيحي شهرت دارد و يك پديده‌ي جديد ديني، سياسي در مسيحيت است كه براي نخستين بار توسط كليساي انگلستان در اواخر قرن نوزدهم ميلادي به وجود آمده است و پروتستان‌هاي‌ مقيم آمريكا و انگلستان اين جريان نوپيدا را عملي نمودن خواسته‌هاي‌ مسيح و عمل كردن پيشگويي‌هاي‌ انجيل هم ناميده‌اند.
مطابق اعتقادات اين مكتب، بايد به وسيله‌ي پروتستان‌ها حوادثي به وقوع بپيوندند تا مسيح دوباره ظهور نمايد و پيروان اين مكتب وظيفه‌ي ديني دارند براي تسريع در عملي شدن اين اتفاقات بكوشند. حوادثي كه بايد توسط آنها عملي شود عبارتند از:
1. يهوديان بايد از سراسر جهان به فلسطين آورده شوند و كشور اسرائيل در گستره‌اي از رودخانه‌ي نيل تا فرات تحقق يابد و تنها يهودياني كه به اسرائيل مهاجرت كنند اهل نجات خواهند بود.
2. يهوديان بايد دو مسجد مورد احترام همه‌ي اديان يعني مسجد الاقصي و قبةالصخره در بيت المقدس را منهدم نمايند و به جاي اين دو مسجد مقدس، معبد بزرگ بنا نمايند.
3. با تخريب دو مسجد در بيت المقدس، جنگ نهايي مقدس به نام آرماگدون (armageddon) به رهبري آمريكا و انگليسي آغاز شده و در اين جنگ تمام جهان رو به نابودي خواهد رفت.
4. روزي كه جنگ جهاني مقدس آغاز شود، تمامي ‌مسيحيان پيرو اعتقادات اين جريان يعني مدافعان عمل كردن خواسته‌هاي‌ مسيح و پيش گويي‌هاي‌ انجيل، مسيح را ديدار خواهند كرد و توسط يك سفينه‌ي عظيم از دنيا به بهشت حمل خواهند شد و از آنجا نظاره گر نابودي جهان و عذاب سخت اين دنيا خواهند بود.
5. در حنگ جهاني مقدس زماني كه ضد مسيح (anti Christ) يا دجال در حال رسيدن به پيروزي است مسيح يا مسيحيان دوباره تولد يافته در جهان ظهور خواهد كرد و اين ظهور مجدد مسيح خواهد بود يا مسيحي دوباره تولد يافته و رجعت كرده، پس ضد مسيح شكست خواهد خورد و حكومت واحد جهاني توسط مسيح به مركزيت بيت المقدس در معبدي كه يهوديان مسيحيان صهيونيسم در اغاز جنگ ساخته‌اند، حكومت خواهد كرد.
6. اين حادثه پس از سال 2000 ميلادي يقيناً اتفاق خواهد افتاد. قبل از ظهور دوباره‌ي مسيح، در جهان هيچ معنايي براي صلح متصور نيست و براي برپايي صلح و آرامش جهاني مسيحيان صهيونيست بايد مقدمات اين جنگ مقدس و نابودي كل جهان را فراهم آورند.
هم چنين پروتستان‌ها اعتقاد دارند، قبل از آغاز جنگ جهاني آرماگدون، مسيح خود را در مقابل مسيحيان دوباره مجسم خواهد كرد و ظاهر خواهد شد و آنها با ديدار مسيح خلسه‌اي روحاني را تجربه خواهند كرد و او از ميان اين جماعت به بالاي معبد بزرگ مي‌رود و همگان با زيارت وي دوباره به او ايمان خواهند آورد.

پي‌نوشت‌:

1. جان آر هنيلز، فرهنگ اديان جهان، ويراسته ع، پاشايي، ص 219.
2. بنگريد به مقاله «جريان عرفاني كريشنا مورتي»، به نقل از منبع موسسه گفتگوي اديان، سايت آفتاب.
http://www.Aftab.ir.
3. بردلي هوكنيز، آيين بودا، ترجمه‌ي محمدرضا بديعي، ص130 و 131و 148.
4. بنگريد به مقاله «عرفاني كريشنا مورتي»، مؤسسه گفتگوي اديان، سايت آفتاب.
http://www.Aftab.ir.
5. رادا كريشنان، تاريخ فلسفه‌ي شرق و غرب، ترجمه‌ي خسرو جهانداري، ج1، ص546.
6. بنگريد به مقاله «جريان عرفاني كريشنا مورتي»، به نقل از مؤسسه گفتگوي اديان، سايت آفتاب.
http://www.Aftab.ir
7. بنگريد به:
http://www.Altreliqion.About.Com
http://www.Ankhdesigns.Com/about.htm.
http://www.all-magic.Com
8. جميزهال، فرهنگ نگاره‌اي نمادها، ترجمه رقيه بهزادي، ص13.
9. همان، ص 5.
10. همان.
11. همان، ص95.
12. بردلي هوكينز، آيين بودا، ترجمه‌ي محمدرضا بديعي، ص130-136.

منبع مقاله :
فعّالي، محمّدتقي؛ (1388)؛ نگرشي بر آراء و انديشه‌هاي کريشنا مورتي، تهران: سازمان ملي جوانان، چاپ اول.